نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار میداد و در کوچه' باغها دنبال نیما میکرد.
قسمتی از گفته های نیما در مورد آخوند ده:
در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در کوچه باغ ها دنبال می کرد و به باد شکنجه می گرفت، پاهای نازک مرا به درخت های ریشه و گزنه دارمی بست، با ترکه های بلند می زد و مرا مجبور می کرد به از بر کردن نامه هایی که معمولا اهل خانواده ی دهاتی بهم می نویسند و خودش آنها را بهم چسپانیده و برای من طومار درست کرده بود.
نوجوانی
۱۲ساله بود که به همراه خانواده به تهران رفت ، اما اقوام نزدیکش یک سال بعد به همراه برادر کوجکترش(لادبن) به یک مدرسه ی کاتولیک واداشته شد که آن موقع این مدرسه به مدرسه ی سن لوئی شهرت داشت. در مدرسه از بچهها کنارهگیری می کرد و به گفته خود نیماهنرش خوب پریدن و با رفیقش حسین پژمان فرار از مدرسه بود.کار او در مدرسه خوب نبود وفقط نمرات نقاشی به داد او می رسید .اما بعد از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول شد و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
جوانی
نیما می گوید:
این تاریخ مقارن بود با سالهائی که جنگ های بین المللی ادامه داشت. من درآنوقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانستم بخوانم.
شعرهای من درآن وقت به سبک خراسانی بود که بطور کلی دور از طبیعت واقع و کمتر مربوط با خصایص زندگی شخص گوینده وصف می شود. ثمره کاوش من دراین راه بعد از جدایی ازمدرسه و گذرانیدن دوران دلدادگی، به آنجا می انجامد که ممکن است در منظومه “افسانه” من دیده شود. ولی قبلا در سال ۱۳۰۰ منظومه ای به نام
“قصه رنگ پریده” را انتشار داده بودم. من پیش ازآن شعری در دست ندارم. شیوه ی کار من درهرکدام ازاین قطعات تیر زهرآگینی مخصوصا درآن زمان بطرف طرفداران سبک قدیم بود. طرفداران سبک قدیم آنها را قابل درج و انتشار نمی دانستند.
فعالیت های سیاسی
دوران جوانی نیما مصادف بود با توفانهای سهمگین سیاسی - اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفانهای اجتماعی بی تاثیر بماند. نیما از نظر سیاسی تفکر چپ گرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یکی از نشریات حزب کمونیست ایران(دهه 1920) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همکاری قلمی داشت و قبل از آن در نخستین کنگره نویسندگان ایرانی عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپ گرای این دوران منتشر میگردید.
آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویرپرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز میشود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.
تشکیل خانواده
نیما در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند. پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و میخواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت. شکست عشق پیشین الهامبخش او در سرودن افسانه بود.
سرانجام نیما در 6اردیبهشت 1305 خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهنگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی میکند. شراگیم در سال خورشیدی به دنیا آمد.
وی پس از آنکه در سال ۱۳۰۴ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خودش از افکار پریشان رهایی یابد. درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت. در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوانخانواده سرباز چاپ شد. وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.
چاپ اشعار و سبک آن
نیما می گوید:
با وجود آن سال ۱۳۴۲ هجری بود که اشعارمن صفحات زیاد منتخبات آثار شعرای معاصر را پرکرد. در بین نام آن همه ادبای ریش و سبیل دار خوانده می شد و به طوری قرارگرفته بود که شعرا وادبا را نسبت به من و مولف کتاب (هشترودی زاده) خشمناک می ساخت.
دراشعارآزاد من وزن و قافیه به حساب دیگر گرفته می شوند. کوتاه و بلند شدن مصرع ها درآن ها بنا برهوس و فانتزی نیست. من برای بی نظمی هم به نظمی اعتقاد دارم. هر کلمه ی من از روی قاعده دقیق به کلمه ی دیگر می چسپد و شعرآزاد سرودن برای من دشوارترازغیرآن است.
مایه اصلی اشعارمن رنج من است. من برای رنج خود و دیگران شعر می گویم. فورم و کلمات و وزن و قافیه درهمه وقت برای من ابزارهایی بوده اند که مجبور به عوض کردن آن ها بوده ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.
آثار نیما
قصه رنگ پریده /ناقوس قلم انداز/منظومه نیما / فریادهای دیگر و عنکبوت
خانواده سرباز / شهر شب و شهر صبح /ای شب /مانلی و خانه سریویلی
افسانه /مرقد آقا (داستان) /مانلی / کندوهای شکسته / افسانه و رباعیات
آهو و پرندهها /ماخ اولاً / توکایی در قفس /شعر من / آب در خوابگه مورچگان
و دفتر نیما هم به آخرین برگش رسید
این شاعر بزرگ، درحالیکه به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در 13دی1338 درگذشت و در امام زاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال 1372 خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفتهاست.
وصیت نامه
قسمتی از وصیت نامه نیما یوشیج:
امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که داشتم ام بزرگی که فقیر و ذلیل می شود حقیقت جای تحسر است . فکر میکردم برای دکتر مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگر چه مخالف ذوق من باشد
دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند به شرطی که هر دو با هم باشند
ولی هیچکس از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده اند در کار نباشند کاغذ پاره های مرا باز کنید . دکتر معین که هنوز او را ندیده ام مثل کسی است که او را دیده ام اگر شرعا می توانم برای ولد خود قیم داشته باشم دکتر معین قیم است ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد . اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم جدا بد شان بیاد و چقدر بیچاره است انسان.
منابع
اتو بیو گرافی نیما
وصیت نامه ی نیما یوشیج
ویکی پدیا
اشعار کامل نیما
سجاد حسین خانی